نويسنده: سيدكمال حيدري




 

نسبت علم الهي و اراده ي اهل بيت (ع) در عصمت آنها

مقدمه ي سوم: اراده ي الهي، تابع اراده ي انسان

حكمت خداوندي چنين اقتضا كرده است كه انسان در اعمال خود داراي آزادي كامل و اختيار تام باشد تا تكليف نمودن بر او و پاداش و يا كيفر دادن او معقول و منطقي گردد. افزون بر آن، اقتضاي حكمت الهي اين است كه اراده ي خداوند، تابع اراده ي انسان باشد و خداي تعالي با در اختيار گذاردن ابزار و لوازمي كه انسان براي انجام خواسته ي خويش بدان نياز دارد، او را در تحقق اراده اش مدد و ياري رساند. پس وقتي انسان بخواهد كاري را انجام دهد، اراده ي الهي با در اختيار گذاردن امكانات لازم، او را ياري خواهد داد. اگر انسان بخواهد در مسير خير و نيكي گام بردارد، اراده ي الهي با او همراه و متحد خواهد بود و اگر هم بخواهد در راه شر و بدي گام نهد و از شهوات و غرايز پست پيروي كند، باز هم اراده ي الهي با او مخالفتي نخواهد داشت.
بدين ترتيب معناي عبارت پيشين مبني بر اينكه اراده ي خداوند تابع اراده ي انسان است مشخص مي شود، ضمن آنكه مفهوم اين تبعيت، همان اقتضاي حكمت الهي است كه مي خواهد انسان را نيرويي دهد كه بتواند خواسته و اراده ي خويش، اعم از خير و شر، را به انجام برساند كه اگر چنين نبود، انسان نمي توانست اراده ي خود را به اجرا گذارد و دچار جبر مي گرديد كه نادرستي و معقول نبودن اين فرضيه را پيش تر ثابت كرديم. از سوي ديگر، اختيار مطلق نيز به معناي خروج از حوزه ي مالكيت و ملك خداوند است.
خداوند متعال مي فرمايد:
«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى‌* وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى‌ * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى‌* وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى‌* وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنَى‌* فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى‌» (1).
با اندكي تأمل در اين آيات مبارك مي توان معناي مطالب پيش گفته را دريافت. بدين ترتيب كه فراهم كردن مقدمه ي گشادگي يا تنگنا، به دست خداوند است؛ اما نتيجه ي پذيرش و تصديق خير يا سر باز زدن و تكذيب آن از سوي انسان مي باشد كه هر دو تحت اختيار و اراده ي انسان قرار دارد.
خداي متعال در جاي ديگر مي فرمايد:
«مَنْ کَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً* وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْيُهُمْ مَشْکُوراً* کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً» (2).
اين آيات شريف نيز آشكارا نشان مي دهد كه اراده ي نخست، از آن انسان است و سپس اراده و مشيت الهي نيز تابع آن خواهد بود. پس هر كس دنياي گذران را بخواهد، خداوند نيز بر او چنين خواهد و هر كه خواهان آخرت باشد و براي آن تلاش كند نيز خداوند خواسته ي او را اجابت فرمايد و هر دو آنها را ياري و مدد خداوند بهره خواهند داشت، چرا كه «وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً»؛ يعني عطا و بخشش خداوند از هيچ كس دريغ نمي شود.
فخر رازي در ذيل اين آيه ي مبارك آورده است:
... زيرا عطا و بخشش ما از هيچ كس، چه مؤمن و چه كافر، دريغ نخواهد شد؛ زيرا در دنيا، همگي آفريده ي خداوند هستند و لازم است كه بهانه ها و دستاويزها از ميان برود و هر گروه، به اندازه اي كه مصلحت اوست از متاع دنيا بهره مند گردد و به همين دليل خداوند بيان فرموده كه عطا و دُهِش او دريغ ناشدني است... . (3)
همچنين علامه طباطبايي (رحمه الله) در شرح اين آيه ي شريف گويد:
خداوند متعال، انسان را در انجام كارهايش ياري مي رساند. چه او در پي به دست آوردن دنيا باشد و چه آخرت. هر آنچه كه انسان براي انجام عملي بدان نياز دارد، اعم از علم، اراده، نيروي بدني و اجرايي و عوامل خارجي كه انجام عمل بدان وابسته است و شرايط و اسبابي كه براي تحقق آن مورد نياز است، همگي از امور تكويني هستند كه انسان در پديد آوردن آن دخالتي نداشته است و اگر برخي از آنها نباشند، انجام عملي امكان پذير نخواهد بود.
خداوند سبحان به فضل خويش همه ي آن عوامل را مهيا مي كند و انسان را به عطاي خويش ياري مي رساند و اگر عطاي پروردگار قطع گردد، انسان بر كاري توانا نخواهد بود. (4)
بسياري از روايات وارده از معصومين (عليهم السلام) نيز بدين معنا اشاره دارد:
1. بخاري در «صحيح» (و ديگران در كتب خود) آورده اند:
پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در تشيع جنازه اي حاضر بود. پس چيزي (تكه چوبي) ‌برداشت، آن را بر زمين زد و فرمود:
هيچ يك از شما نيست، مگر آنكه جايگاه او در دوزخ و يا در بهشت، نوشته (‌و معين) شده است.
عرض كردند، اي رسول خدا! آيا بهتر نيست بر آنچه كه خداوند بر ما مقدر كرده، اكتفا نموده و انجام عمل [صالح] را رها كنيم؟
فرمود:
[نه]، عمل صالح انجام دهيد كه هر كس براي آنچه كه برايش آفريده شده، ياري داده مي شود. هر آن كس كه اهل سعادت باشد، انجام عمل اهل سعادت برايش ميسر مي گردد و هر كه اهل شقاوت باشد، عمل شقاوتمندان براي او ممكن مي شود. سپس حضرت اين آيه را قرائت فرمود: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى‌* وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى‌» (5).
2. حديثي صحيح از حضرت امام رضا (عليه السلام) كه فرمود:
خداوند مي فرمايد: «اي فرزند آدم! تو به اراده و مشيت من براي خودت مي خواهي آنچه را كه مي خواهي و به قوت و نيروي من واجبات مرا انجام دادي و به نعمت من تو معصيت و نافرماني يافتي... » (6).
3. صالح نيكي از حضرت جعفرصادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:
خداوند متعال كسي را مجبور نفرموده و بر كسي اراده كفر حتمي مقدر نكرده، اما هرگاه كسي كفر ورزد، در اراده ي خداوند چنين بوده كه او كافر شود، بدين ترتيب آنها تحت اراده ي خداوند قرار دارند و خدا چنين مقدر فرموده كه هيچ خيري آنان را نرسد.
[راوي گويد: ] عرض كردم: خداوند خواسته كه آنان كفر ورزند؟
حضرت فرمود:
منظورم اين نبود. اما مي گويم: خداوند دانست كه آنها كفر خواهند ورزيد و با علم خود، به كفر آنان پي برد؛ اما اراده ي او اراده ي حتمي نبود، بلكه اراده ي اختياري بود. (7)
4. حضرت امام صادق (عليه السلام) در پاسخ به پرسش مردي از اهالي بصره درباره ي توانايي انسان مي فرمايد:
خداوند متعال خلايق را آفريد و ابزار و توانايي انجام كار را در وجود آنان قرار داد؛ اما اختيار مطلق به آنان نداد. پس بندگان اگر كاري را انجام دهند، در لحظه ي انجام آن بر آن كار توانا هستند. اما اگر آن كار را انجام ندهند، در عرصه ي مالكيت خداوند بر انجام كاري كه آن را انجام نداده اند، توانا نبوده اند؛ زيرا خداوند عزوجلّ منزّه است از اينكه كسي در ملك با او به مخالفت برخيزد... (8).
5. از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه در پاسخ به پرسش هاي شخص زنديق كه پرسيده بود: «چگونه است حال فرزندان آدم كه برخي از آنها شرافتمند و گروهي فرومايه اند؟»
فرمود: «اطاعت كنندگان (خداوند)، شرافتمندند و گنهكاران، فرومايه».
پرسيد: آيا ميان آنها، برتر و فروتر وجود ندارد؟
فرمود: «تفاوت مراتب آنها به تقوا و پرهيزكاري است. »
عرض كرد: پس شما عقيده داريد كه همه ي فرزندان آدم در اصل با هم برابرند و تنها تقوا موجب تفاوت مراتب آنهاست؟
حضرت فرمود:
بله، اصل آفرينش انسان از خاك است. پدر انسان ها، آدم و مادرشان حوّاست. خداي يگانه آنان را آفريده و همه بندگان اويند. خداوند عزوجل از ميان فرزندان آدم، گروهي را برگزيد و آنان را پاك متولد كرد. جسم آنان را مطهر گرداند. در پشت مردان و رحم زنان آنان را حفظ فرمود و از ميان آنان پيامبران و رسولان را برانگيخت و انان پاك ترين نسل آدم هستند. خداوند اين كار را در حق آنان انجام داد؛ اما نه به دليل آنكه آنها حقي بر عهده ي خداوند داشتند. اما خداوند هنگامي كه آنان را آفريد، مي دانست كه اطاعت و عبادت او خواهند كرد و كسي كه شريك او نخواهند گرداند. پس آنها با عبادت و اطاعت خداوند به كرامت رسيدند و به جايگاه بلند و رفيع دست يافتند... . (9)
خلاصه آنكه خداوند متعال، به اقتضاي حكمت خويش و مطابق با آنچه كه بر خويش مقدر فرموده، فيض خود را بر همگان نازل مي كند و نياز هركس را به اندازه ي ظرفيت و استعدادش پاسخ مي گويد و با فراهم كردن امكانات لازم براي پيمودن مسير زندگي، همه انسان ها را مدد و ياري مي رساند. هر كس بخواهد راه ايمان و هدايت را بپيمايد، همه ي ابزار و مقدمات لازم براي پيمودن اين راه را برايش مهيا مي كند: «وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» (10) از طرفي، هركه بخواهد در مسير گمراهي و ضلالت گام نهد، براي او نيز شرايط لازم را فراهم مي نمايد: «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ‌» (11) ‌و در اين ميان، مؤمن و كافر تفاوتي ندارند، چنان كه خداي متعال مي فرمايد: «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‌» (12).

مقدمه ي چهارم: فراگير بودن علم الهي

از جمله مسائلي كه در قرآن كريم و سنت شريف نبوي و برهان هاي عقلي، از بديهيات عقايد اسلامي محسوب مي شود آن است كه خداوند متعال از جزئيات، كليات و ماهيت همه چيز آگاهي كامل دارد. هيچ چيز از علم و او پنهان نمي ماند و در تمامي آسمان ها و زمين، چيزي از او پوشيده نيست. علم او مطلق و بي انتهاست و خداوند بر همه چيز، پيش از آفرينش او و پس از خلقت احاطه ي كامل دارد.
خداوند متعال مي فرمايد:
«وَ مَا تَکُونُ فِي شَأْنٍ وَ مَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَيْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَ مَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لاَ فِي السَّمَاءِ وَ لاَ أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَکْبَرَ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ‌» (13).
و در جاي ديگر مي فرمايد:
«اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَ مَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ وَ کُلُّ شَيْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ* عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْکَبِيرُ الْمُتَعَالِ‌* سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سَارِبٌ بِالنَّهَارِ» (14).
و نيز مي فرمايد:
«عَالِمِ الْغَيْبِ لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِي الْأَرْضِ وَ لاَ أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَکْبَرُ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ‌» (15).
و بسياري از آيات ديگر قرآن كريم بر اين معنا تأكيد دارد.
افزون بر اين، در روايات شريف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) نيز اين مفهوم قرآني به چشم مي خورد و از آنجا كه براي بيان فراگير بودن علم الهي به بيان روايات وارده نيازي نيست، تنها به برخي از رواياتي كه علم خداوند را ازلي و مقدم بر آفرينش همه ي موجودات مي شمارد، اشاره مي كنيم:
1. ايوب بن نوح نامه اي به حضرت امام رضا (عليه السلام) نوشت و از ايشان درباره ي علم خداوند چنين پرسيد: آيا خداوند عزوجل پيش از آنكه اشياء را خلق كند، همه چيز را درباره ي آنها مي دانست يا اينكه پس از آفرينش و تكوين آنها و به هنگام آفرينش، نسبت به آنها علم پيدا كرد؟
حضرت به خط مبارك خويش مرقوم فرمود:
خداوند پيش از آفرينش اشياء نسبت به آنها علم داشت، همان گونه كه پس از آفرينش نسبت به آنها علم داشت. (16)
2. محمد بن مسلم گويد: از حضرت امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه فرمود:
در ازل، تنها خداوند بود و هيچ چيز جز او نبود و خداوند نسبت به همه چيز علم داشت. پس علم خدا نسبت به اشياء پيش از افرينش، همانند علم او پس از آفرينش بود. (17)
3. منصور بن حازم گويد: از حضرت امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: آيا ممكن است اكنون چيزي باشد كه علم خداوند بدان احاطه نداشته است؟
فرمود:
نه، بلكه همه چيز، حتي پيش از آفرينش آسمان ها و زمين در علم خداوند وجود داشته است. (18)
4. عبدالله بن مسكان گويد: از حضرت امام صادق (عليه السلام) پرسيدم:
آيا خداوند تبارك و تعالي پيش از آنكه «مكان» را خلق كند، نسبت به آن علم داشت يا اينكه پس از آفرينش آن، نسبت به آن علم پيدا كرد؟
حضرت فرمود:
خداوند بلندمرتبه تر از آن است. او پيش از آنكه مكان (جايگاه ماده) را بيافريند، بر آن علم داشت، همچنان كه پس از آفرينش بدان علم دارد و علم خداوند نسبت به همه ي موجودات ديگر نيز چنين است. (19)
5. حسين بن بُشّار در حديثي آورده است: از حضرت امام رضا (عليه السلام) پرسيدم: آيا خداوند نسبت به چيزي كه به وجود نيامده علم دارد و مي داند كه اگر وجود داشت، چگونه مي بود يا اينكه تنها نسبت به موجودي كه وجود يافته علم دارد؟
حضرت فرمود:
خداوند متعال پيش از به وجود آمدن اشياء نسبت به آنها علم و آگاهي دارد، چنان كه مي فرمايد: «إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‌» (20) و درباره ي اهل دوزخ مي فرمايد: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ‌» (21). پس خداي عزوجل مي داند كه اگر آنان را [ به دنيا] بازگرداند، باز هم كارهايي را كه از آن نهي شده اند انجام مي دهند و هنگامي كه ملائكه عرض كردند: «أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» (22) خداوند فرمود: «قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌» (23). پس علم خداوند نسبت به اشياء‌ ازلي است و پيش از آفرينش، بر آنها علم دارد. بس منزه و متعالي است پروردگار ما كه اشياء را آفريد، در حالي كه پيش از آفرينش بر آنها علم داشت و خود اين گونه خواسته بود و پروردگار ما همواره دانا و شنوا و بيناست. (24)
6. فتح بن يزيد جرجاني گويد: به حضرت امام رضا (عليه السلام) عرض كردم: فدايت شوم. پرسش ديگري در ذهن دارم. فرمود: «بپرس، خداي پدرت را رحمت كند. » عرض كردم: آيا خداي ازلي مي داند موجودي كه به وجود نيامده، اگر به وجود مي آمد چگونه مي بود؟حضرت فرمود:
راستي كه پرسش هاي دشوار (و عميقي) مي پرسي. آيا نشنيده اي كه خداوند مي فرمايد: «لَوْ کَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (25) و«وَ لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ» (26) و از زبان اهل دوزخ چنين مي فرمايد: «أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي کُنَّا نَعْمَلُ» (27) و نيز مي فرمايد: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ» (28). پس او مي داند آنچه كه هنوز رخ نداده، اگر رخ دهد چگونه خواهد بود. (29)
ين روايات و ديگر احاديث وارده بر اين نكته تأكيد دارد كه علم خداوند نسبت به همه چيز، ازلي بوده و پيش از آفرينش آن نيز نسبت به آنها علم دارد و حتي خداوند متعال نسبت به چيزهايي كه وجودشان غيرممكن است (ممتنع الوجود) نيز علم دارد و مي داند كه اگر وجود داشتند، چگونه مي بودند. براي مثال در مورد «شريك» خداوند كه عقلاً وجودش غيرممكن است نيز آگاهي دارد.

نتيجه گيري

اگر چنين است كه همه چيز، از جمله اعمال ارادي انسان، براي واقع شدن و به وجود آمدن، اراده ي تكويني خداوند نياز دارند و بدون آن هرگز روي نمي دهند و اراده ي الهي نيز تابع اراده ي انسان است؛ بنابراين اگر بنده اي بخواهد عملي انجام دهد، بي شك اراده ي تكويني خداوند به انجام آن تعلق گرفته است و مي توان گفت: خداوند خواسته است كه چنين كاري انجام گيرد. پس وقتي انسان مي خواهد راه برود، بخورد، بياشامد و نماز بگزارد، مستلزم آن است كه اراده ي الهي نيز بر وقوع آن امر تعلق گيرد كه در غير اين صورت، وقوع تمامي اين كارها غيرممكن است. بنابراين انجام هر عملي، بيانگر آن است كه مشيت و اراده ي تكويني خداوند حتماً بدان تعلق گرفته است.
بدين ترتيب اگر خداوند بداند كه بنده اي جز اطاعت و عبادت او و پاكي و دوري از پليدي، خواسته اي ندارد و با توجه به اينكه علم الهي ازلي بوده و پيش از آفرينش هستي وجود داشته است، بي شك خداوند متعال چنان كه وعده فرموده و بر خويشتن لازم گردانده، امكان آن را براي او فراهم آورده و اسباب و علل لازم را مهيا مي نمايد. پس اراده ي تكويني الهي چنين تعلق گرفته كه بنده، توانايي انجام خواسته ي خود را پيدا كند؛ اما اين به معناي مجبور بودن انسان در انجام اراده ي خويش نيست، بلكه او همچنان داراي اختيار است و در واقع اراده ي الهي، بر انجام خواسته ي او تعلق گرفته است.
در مقابل، اگر خداوند بداند كه بنده اي، جز طغيان و سركشي، كفر و عصيان و نافرماني خداوند نمي خواهد، در اينجا نيز او را از انجام خواسته ي خود باز نمي دارد، بلكه آنچه را براي تحقق خواست خويش نياز دارد، در اختيار او قرار خواهد داد. همچنين اراده ي تكويني خداوند نيز بر انجام آن كارها تعلق گرفته است، پس مي توان گفت: خداوند خواسته است كه اين گونه باشد؛ اما باز هم اين گفته به معناي مجبور بودن انسان بر انجام معصيت نيست، بلكه او به اختيار و اراده ي خود، خواسته كه نافرماني خدا را به جاي آورد و اراده ي خداوند نيز بر تحقيق، خواست انسان را تعلق گرفته است.
بدين ترتيب آشكار مي شود كه اراده ي تكويني خداوند متعال كه تخلف ناپذير است، با اختيار انسان منافاتي ندارد و با وجودي كه همه ي اعمال انسان، آفريده و مخلوق خداوند هستند؛ اما مطابق با خواست و اراده ي انسان آفريده شده اند و محتواي اين آيه ي شريف كه پيش تر ذكر گرديد:
«مَنْ کَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً* وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْيُهُمْ مَشْکُوراً* کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً» (30).
حال، ضمن بازگشت به آيه ي شريف: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً» مي بينيم كه در اين آيه ي شريف نيز با وجود آنكه منظور از اراده ي الهي، همان اراده ي تكويني و تخلف ناپذير است؛ اما كاملاً با اختيار انسان هماهنگ بوده و با آن منافاتي ندارد؛ زيرا به اين حقيقت اشاره مي كند كه خداوند متعال با علم ازلي خويش از ابتدا مي دانسته كه اين بزرگواران، جز پاكي و دوري از پليدي، چيزي اراده نخواهند كرد و بدين ترتيب خداوند سبحان نيز مطابق با وعده ي خويش و براساس آنچه بر خود لازم گردانده، اراده ي آنان را پاسخ داده و آنان را تطهير نموده است.
براساس اين نظريه، معناي آيه چنين خواهد بود كه:
خداوند متعال مي دانسته كه اين گروه برگزيده، بر اثر توانايي ذاتي و اكتسابي خويش كه نتيجه ي پرورش يافتن براساس اصول و مباني اسلام است و آنان را در رفتار و كردار، به «تجسم اسلام» تبديل كرده، همواره اراده اي منطبق با احكام و شرايع دين خواهند داشت. از طرفي، از آنجا كه آنان به دليل توانايي هاي خويش، همواره قادر خواهند بود اراده ي خود را به اجرا گذارند و مطابق با احكامي كه بر آنان مقرر گرديده، عمل نمايند، خداوند متعال از سوي ذات مقدس خويش به درستي چنين اعلام فرموده كه به اراده ي تكويني خود، جز پاك گرداندن و دور كردن آنها از پليدي، اراده اي نخواهد داشت، زيرا تا زماني كه آنان، جز پاك بودن و دور ماندن از پليدي چيزي نخواهند، خداوند نيز اراده اي جز انجام اين قبيل كارها نخواهد فرمود. (31)
بدين ترتيب مشخص مي شود كه چگونه خداوند متعال، گروهي از بندگانش را برگزيده و انتخاب كرده تا بار سنگين رسالت او را بر دوش كشند و چرا با آنان قابليت ها و توانايي هاي ويژه اي، همچون علمِ عصمت آفرين، بخشيده است. اين همه به اراده و اختيار خود آنان باز مي گردد كه خداوند متعال نيز به اقتضاي حكمت خويش هر كس را به ميزان استعداد و ظرفيت خود بهره مند مي گرداند.
پس خداوند سبحان از آنجا كه پيش از آفرينش و از ازل مي دانسته كه اين بزرگواران، هماره بر مسير اطاعت و بندگي محض قرار خواهند داشت و تنها به فرمان الهي گردن خواهند نهاد. آنان را نيرويي داده است كه اراده ي خويش را تنها در راه عبادت و بندگي به كار گيرند كه اگر جز اين بود، با وعده الهي مخالفت داشت. از سوي ديگر، اگر خداوند اين نيرو را به كساني كه به نتايج آن پايبند نيستند، عطا مي فرمود، كاري عبث و بيهوده بود كه ذات مقدس او بسي فراتر از اين است.
قرآن كريم نيز در مواردي به اين معنا اشاره داشته است. چنان كه در يكي از آيات مي فرمايد:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ‌* وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ‌» (32).
و بديهي است كه شنوا گرداندن كسي كه شنوايي او را سودي ندارد و موجب روي گرداندن او مي شود، كاري عبث و بيهوده خواهد بود و آن ذات پاك از اينها منزّه و مبراست.
و از ميان روايات مي توان به اين نمونه ها اشاره كرد:
حضرت امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند عزوجل چنين فرموده است: «دينداري برخي از بندگان مؤمن من، جز با بي نيازي و گشادگي روزي و سلامتي تن كامل نمي گردد. پس من نيز آنان را با ثروت و گشادگي روزي و سلامتي مي آزمايم و امر دين آنان بدين ترتيب سامان مي يابد. برخي از بندگان مؤمن هستند كه دينداري آنان جز با فقر و تهي دستي و رنجوري سامان نمي يابد، پس من نيز آنان را با فقر و تنگدستي و بيماري مي آزمايم تا دين آنان بدين ترتيب كامل شود و من بهتر مي دانم كه دين بندگان مؤمنم چگونه صلاح و كمال مي يابد.
گروهي از بندگان من هستند كه به عبادت بسيار مي كوشند. از بستر گرم و نرم برمي خيزند، شب زنده داري مي كنند و خود را از فرط عبادت به زحمت مي افكند؛ اما من يك دو شب از سر لطف، خواب را بر او چيره مي گردانم و او تا به صبح بيدار نمي شود و صبحدم برمي خيزد، در حالي كه خويشتن را ملامت و سرزنش مي كند. حال آنكه اگر او را رها كنم تا عبادتي را كه مي خواهد، انجام دهد، چه بسا عجب و خودبيني بر او چيره شود و اعمال او را تباه گرداند و بر اثر عجب و خودپسندي به هلاكت درافتد، چنان كه خويشتن را از ساير بندگان برتر بيند و گمان كند كه حق عبادت و بندگي را به جا آورده است. بدين ترتيب او از من دور مي شود؛ اما مي پندارد كه به من نزديك شده است.
پس بندگاني كه براي رسيدن به پاداش من عملي انجام مي دهند، نبايد به آن عمل دلخوش كنند، چرا كه هر اندازه هم كه خود را به زحمت اندازند و عمر را در عبادت من بگذرانند، هرگز نمي توانند حق عبادت مرا به جا آورند و اگر به واسطه عبادت بخواهند در نزد من كرامتي دست يابند يا به نعمت هاي بهشتي و جايگاه بلند در جوار من برسند، هرگز نتوانند؛ اما بايد به رحمت من اعتماد كنند، به فضل من خرسند شوند و با گمان نيكو بردن به من، اطمينان يابند، چرا كه رحمت من آنان را در بر خواهد گرفت، كرم من آنها را به بهشت رضوانم خواهد رساند و مغفرت من موجب عفو و آمرزش‌ آنها خواهد شد و منم خداوند رحمان و رحيم كه خود را بدين نام ناميده ام. » (33)
همچنين، انس بن مالك از حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است كه جبرئيل (عليه السلام) فرمود: خداي تبارك و تعالي مي فرمايد:
... و چه بسا عده اي از بندگان مؤمن من مي خواهند عبادتي (‌مستحب) انجام دهند؛ اما من آنها را باز مي دارم تا مبادا عجب و خودبيني بر او چيره گردد و او را فاسد گرداند. و برخي از بندگان مؤمن من هستند كه ايمانشان جز با فقر و تهي دستي كامل نمي گردد و چه بسا اگر آنان را ثروتمند و بي نياز گردانم، به فساد و تباهي درافتند. گروهي از بندگان مؤمن من هستند كه جز با بي نيازي و توانگري، ايمانشان كامل نمي گردد و اگر آنها را نيازمند گردانم، تباه شوند.
و گروهي از بندگان مؤمن من، جز با بيماري و رنجوري ايمانشان كامل نمي گردد و اگر جسمشان را سالم گردانم، چه بسا به تباهي و هلاكت افتند.
و گروهي از بندگان مؤمن من هستند كه جز با سلامتي و صحت ايمانشان كامل نمي گردد و اگر آنها را بيمار گردانم، تباه گردند.
و من با آگاهي از ضمير دل بندگانم، امور آنها را تدبير مي كنم كه من (‌بر همه چيز) ‌دانا و آگاهم. (34)

پي‌نوشت‌ها:

1. اما هر آن كس كه بخشش كند و پرهيزكار باشد و خير و نيكي را تصديق نمايد پس كار او سهل و آسان خواهيم كرد، اما هركس كه بخل ورزد، و بي نيازي جويد و خير و نيكي را تكذيب نمايد پس او را به دشواري در خواهيم افكند. (ليل: 5-10).
2. هر كس (‌زندگي) دنيا را بخواهد (و آخرت را از ياد ببرد)، ما نيز دنيا را براي آن كس كه خواهيم فراهم آوريم، اما (‌در آخرت) ‌براي او دوزخ را قرار خواهيم داد كه با نكوهش و حسرت بدان در افتد اما هركس كه خواهان آخرت باشد و براي آن تلاش كند و ايمان داشته باشد، تلاش او قابل تقدير خواهد بود ما هر دو گروه را به عطاي خويش بهره مند مي گردانيم كه بخشش و عطاي پروردگارت از كسي قابل دريغ نيست. (اسراء: 18-20).
3. تفسير فخر رازي، ج20، ص 181.
4. الميزان، ج13، ص 66.
5. صحيح بخاري، ابوعبدالله محمد بن اسماعيل، استانبول: چاپ افست، بيروت: انتشارات دارالفكر، ج6، ص86. صحيح مسلم، ابوالحسين بن الحجاج النيشابوري، بيروت، ج8، ص47. سنن ابن ماجه، ابوعبدالله محمد بن يزيد قزويني، بيروت: انتشارات دارالفكر، ج1، ص30. سنن ترمذي، ابوعيسي محمد بن عيسي بن سورة الترمذي، بيروت: انتشارات دارالفكر، ج3، ص302. مسند احمد بن محمد بن حنبل، بيروت: انتشارات دار صادر، ج1، ص 5، 82 و 157. با اندكي تفاوت در ميان روايات مختلف.
6. كافي، ج1، ص 152.
7. همان، ص 162.
8. همان، ص 161.
9. بحارالانوار، ج10، ص 170.
10... و او را به روح خود تأييد فرمود. (مجادله: 22).
11. هركه از ياد خداي رحمان رويگردان شود، شيطاني را همنشين او مي گردانيم كه همتا و همراه او باشد. (زخرف: 36).
12. سپس راه (خير و شر) را براي او مهيا كرد. (عبس: 20).
13. و در هيچ حالتي نخواهي بود و هيچ آيه اي از قرآن را تلاوت نخواهي كرد و هيچ كاري را انجام نمي دهيد، مگر آنكه ما بر شما گواه (‌و ناظر) ‌هستيم، آنگاه كه بدان مي پردازيد و هيچ ذره اي، يا كوچك تر و يا بزرگ تر از آن، در زمين و آسمان، از پروردگارت پنهان نمي ماند، جز آنكه همه در كتاب مبين (علم خدا محفوظ) است. (يونس: 61).
14. خداي مي داند كه هر ماده اي، چه باردار شده است و آنچه را در رحم ها پنهان است و آنچه را مي افزايد، مي داند و هر چيز را نزد او، اندازه اي است اوست داننده ي نهان و آشكار و بزرگ والاتبار خواه شما گفته اي را پنهان كنيد يا آن را آشكار سازيد و خواه كسي از شما در (‌تاريكي) شب نهان گردد يا در (روشنايي) ‌روز برون آيد. (رعد: 8-10).
15. اوست داننده ي نهان، هيچ ذره اي در آسمان و زمين و نه كوچك تر و نه بزرگ تر از آن، از او پنهان نمي ماند، (و همه) در كتاب مبين گرد آمده است. (سبأ: 3).
16. كافي، ج1، ص107.
17. كافي، ج1، ص107. التوحيد، ص145. بحارالانوار، ج4، ص68.
18. التوحيد، ص 135.
19. همان، ص 137.
20. ما پيش تر مي نگاشتيم آنچه را انجام مي داديد. (جاثيه: 29).
21. اگر (گنهكاران به دنيا) بازگردانده شوند، بار ديگر آنچه را كه از آن نهي شده اند، انجام مي دهند و آنها دروغگويانند. (انعام: 28).
22. آيا بر روي زمين، موجودي را (جانشين خود) مي گرداني كه فساد و خونريزي كند، حال آنكه ما (فرشتگان) تسبيح و تقديس تو مي گوييم؟ (بقره: 30).
23. من مي دانم آنچه را كه شما نمي دانيد. (بقره: 30).
24. التوحيد، ص 136.
25. اگر در اسمان و زمين، خداياني جز الله بودند، همانا (‌نظام آسمان و زمين) ‌تباه مي گرديد. (انبياء، 22)
26. برخي از آن (خدايان فرضي) ‌بر گروه ديگر برتري مي يافت. (مؤمنون: 91).
27. گويند پروردگارا! ما را از دوزخ (‌به دنيا) ‌ببر تا اعمال صالح و شايسته اي برخلاف آنچه كه قبلاً مي كرديم، انجام دهيم. (فاطر: 37).
28. اگر به دنيا بازگردانده شوند، باز هم همان كارهايي را كه از آن منع شده بودند، انجام خواهند داد. (انعام: 28).
29. التوحيد، ص 65.
30. هركس (زندگي) دنيا را بخواهد (و آخرت را از ياد ببرد)، ما نيز دنيا را براي آن كس كه خواهيم فراهم آوريم، اما (‌در آخرت) براي او دوزخ را قرار خواهيم داد كه با نكوهش و حسرت بدان درافتد اما هر كسي كه خواهان آخرت باشد و براي آن تلاش كند و ايمان داشته باشد، تلاش او قابل تقدير خواهد بود. ما هر دو گروه را به دهش و عطاي خويش بهره مند مي گردانيم كه بخشش و عطاي پروردگارت از كسي قابل دريغ نيست. (اسراء: 18-20).
31. اصول و مباني فقه تطبيقي، ص151.
32. در پيشگاه خداوند، بدترين جنبندگان، آن كران و گنگاني هستند كه نمي انديشند. اگر خداي در آنان خير و نيكي مي ديد، آنان را (بر حقايق) شنوا مي كرد؛ اما اگر آن را شنوا گرداند. روي بگرداند و اعراض كنند. (انفال: 22 و 23).
33. الكافي، ج2، ص 60.
34. علل الشرايع، ج1، ص 12.

منبع مقاله :
حيدري، سيدكمال، (1392)، عصمت در قرآن، تهران، نشر سخن، چاپ اول